روز دوم کاش خوشحال تر و امیدوارتر باشم
روز دوم دارد به پایان می رسد. آرام بودم اما می شد بهتر باشم. یکی دو جمله گفتم که نباید. کسی رارنجاندم که نباید. هر چند که خیلی بزرگ است و می بخشد. می نویسم هر چند نوشتنش مرا ناراحت می کند اما می نویسد تا یاد بگیرم.؟
چرا حوصله بچه ها را ندارم کاش می شد این را فهمید؟؟
دیشب ظرفها نشسته در ظرفشویی ماند برای صبح. نباید می ماند قرار گذاشته ام با خودم. صبح بعد از نماز نباید می خوابیدم این هم قرار داشتم با خودم. خوابیدن فرار از زندگی و اتفاقاتش است از چی فرار می کنم خدایا؟؟
کاش خوشحال تر بودم کاش امیدورتر بودم کاش از این همه چیز که دارم بیشتر لذت می بردم. همه را می گذارم به سطح هورمنها و امیدوارم همه چیز درست شود.
من به جلو نگاه می کنم باز هم می گویم امیدوارم فردا روز بهتری باشد و منشا همه رفتارهایم عشق و صلح و دوستی باشد.